یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:, :: 10:15 :: نويسنده : فهیمه
تو در هوای تمام شعرهایم ![]() ![]()
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 10:18 :: نويسنده : فهیمه
دنیا سوت پایان را بزن صداقت من حریف دروغ این زمانه نمی شود!
![]() ![]()
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 10:13 :: نويسنده : فهیمه
این روزا یکرنگ که باشی چشمشان را میزنی! خسته میشوند از رنگ تکراریت این روزها دوره رنگین کمانهاست متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند ولی به دنبال همان یه آجر لق میان دیوارت هستند که تو را فرو بریزند! تا تو را انکار کنند! تا از رویت رد شوند. ![]() ![]()
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : فهیمه
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا، دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند! فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش… شروع میکنی به خرج کردنشان! توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟ بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها! سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری… اما بگذار به سن تو برسند! بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند غریب است دوست داشتن. و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن... وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ... و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛ به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر. تقصیر از ما نیست؛ تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند ![]() ![]()
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : فهیمه
ماه من ، غصه چرا ؟! ![]() ![]()
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 9:56 :: نويسنده : فهیمه
دختر کوچک به مهمان گفت : میخوای عروسکامو ببینی ؟ مهمان با مهربانی جواب داد : بله ، حتما ! دخترک دوید و همه ی عروسکهارو آورد ، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن ولی دربین اونا یک عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود … مهمان از دخترک پرسید : کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ؟ و پیش خودش فکر کرد : حتما اونیکه از همه قشنگتره … اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت : اینو بیشتر از همه دوست دارم ! مهمان با کنجکاوی پرسید : این که زیاد خوشگل نیست ؟!؟! دخترک جواب داد : آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه اونوقت دلش میشکنه ![]() ![]()
شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : فهیمه
شاید در ظاهر کیلومترها فاصله بین من و توست
اما هر بار دلتنگت می شوم دستانم را که روی قلبم میگذارم
آرام آرام تپیدنت را احساس میکنم؛
چه ساده تمام زندگیم شده ای
و چه زیبا فاصله ها را در هم کوبیده ای و در کنارم هستی.
تا همیشه در من جاری باش ... ![]() ![]() ![]() |